شعرى در دیوان منسوب به امیرالمؤمنین على ( ع ) هست که مى گوید:
تغرب عن الاوطان فى طلب العلىسفر کن؛ مثل مرغ پا بسته نباش که وقتى به پایش یک لنگه کفش مى بندند دیگر نمى تواند تکان بخورد . سفر کن ولى هدف تو از سفر طلب علوها و برتری ها، یعنى طلب فضیلت ها وکسب کمال ها باشد. و در سفر پنج فایده نهفته است:
1- با تفرج همّ و غم و اندوه ها از دلت بر طرف مى شود، تفرّج پیدا مى کنى. انسان تا وقتى که در محیط است، با سوابقى که در زندگى دارد، خاطرات همیشه براى او یادآور غم و اندوه و غصه و گرفتاری هاست. مسافرت کردن و از دروازه ی شهر بیرون رفتن به طور طبیعى همان است و غم و غصه ها در شهر ماندن همان. پس اولین فایده اش این است که از هم و غم ها نجات پیدا مى کنید؛ لااقل روح انسان که زیر سنگینى غم و غصه ها لگد مال مى شود، براى مدتى آزاد مى گردد.2- اکتساب معیشت؛ اگر با هوش باشید، مى توانید با مسافرت کسب معیشت کنید. انسان نباید در معیشت ها و در کسب درآمد ها، فکرش به آنچه که در محیطش وجود دارد، محدود باشد؛ چه بسا که انسان با لیاقتى که اگر پایش را از محیط خود بیرون گذاشته و به محیط دیگر برود، برایش بهتر باشد، زندگیش خیلى بهتر شود و رونق بیشترى پیدا کند.
3 – علم آموزی؛ غیر از کسب معیشت کسب علم کنید؛ هر عالِمى یک دنیائى است. ممکن است در شهر شما عالم هاى بزرگ و درجه اولى باشند، ولى هر گلى، بوئى دارد. عالمى که در شهر دیگر است ممکن است از یک نظر در حد عالِم شهر شما نباشد ولى او هم براى خود دنیائى دارد. وقتى با دنیاى او روبرو شدید، غیر از دنیائى که داشتید، با دنیاى علم دیگرى نیز آشنا خواهید شد و علوم دیگرى بدست خواهید آورد.
4 –همه آداب و اخلاق ها، آداب و اخلاقى نیست که مردم شهر یا کشور تو می دانند. وقتى به جاى دیگرى سفر مى کنید، با یک سلسله آداب دیگر برخورد مى کنید و احیاناً متوجه مى شوید که برخورد و عادت هاى آنها بهتر از عادت مردم شماست. ممکن است یک سلسله آداب و اخلاق در مسافرت بیاموزید و یا لااقل مى توانید آداب آنها را با آداب خود مقابل یکدیگر بگذارید و مقایسه کنید، قضاوت کنید و آداب خوب تر را انتخاب کنید.
5 - غیر از مسئله کسب علم، صحبت است. صحبت یعنى چه؟ یعنى همنشینى. در سفر به همنشینى با مردمان بزرگ توفیق پیدا مى کنید . گاهى صحبت با افراد بزرگ به روح شما کمال مى دهد.
گفتارهای معنوی، ج1، ص286
اقبال لاهورى مى گوید: «پدرم سخنى به من گفت که در سرنوشت من فوق العاده اثر بخشید؛ روزى در اطاق خود نشسته و مشغول خواندن قرآن بودم، پدرم آمد از جلوى اطاق من بگذرد، رو کرد به من و گفت: محمد! قرآن را آنچنان بخوان که گوئى بر خودت نازل شده است! از آن وقت، من هر وقت به آیات قرآن مراجعه مى کنم و آنها را مطالعه مى کنم، چنین فرض مى کنم که این خداى من است که با من که محمد اقبال هستم دارد حرف مى زند.
حماسه حسینی، ج1، ص223
کمکم بسیاری از همسایههای شیعه هندی داشتند به او مشکوک میشدند، آن شیعه هندی همسایهای جدید بود و نزدیک به 6 ماه میشد که به شهر کربلا آمده بود، او کشور و زادگاهش، هندوستان را برای همیشه رها کرده بود تا بقیه عمرش را در کربلا، در مجاورت مزار پاک امام حسین(ع) زندگی کند، ظاهرش نشان میداد که آدمی جلیلالقدر است.
شیعه هندی در یکی از محلههای کربلا خانهای تهیه کرده بود و حالا بعد از 6 ماه، بسیاری از همسایههایش، او و خانوادهاش را به خوبی میشناختند، همه همسایهها و آدمهایی که در این شش ماه با او دیدار و برخوردی کرده بودند او را شیعهای معتقد و پاک و با تقوا یافته بودند، اما به مرور و با گذشت زمان بعضیها متوجه یک موضوع و مسئله غیر عادی و عجیبی درباره آن شیعه هندی شده بودند.
جهت مشاهده ی در سایز اصلی، بر روی تصویر کلیک کنید
در روایتی آمده است: هنگامى که پیغمبر اعظم اسلام صلّى اللَّه علیه و آله فاطمه اطهر را از شهادت فرزندش حسین و آن مصائبى که دچار آن حضرت شد آگاه نمود، آن بانو گریه شدیدى کرد و گفت: پدر جان! یک چنین مصائبى در چه موقع رخ می دهد؟ فرمود در آن زمانى که من و تو و على در دنیا نباشیم... گریه ی حضرت زهراء سلام الله علیها شدیدتر شد و عرض کرد: پدر جان! پس چه کسى براى حسینم گریه خواهد کرد و چه کسى متصدى عزادارى وى خواهد شد!؟
پیامبر معظم فرمودند: اى فاطمه! زنان امت من بر زنان اهل بیتم و مردان ایشان بر مردان اهل بیت من گریه خواهند کرد، همه ساله هر گروهى پس از دیگرى عزادارى را تجدید مینمایند. هنگامى که روز قیامت فرا رسد تو زنان امت من و من مردان آنان را شفاعت خواهیم کرد. هر یکى از ایشان که در مصیبت امام حسین گریه کند ما دست او را می گیریم و داخل بهشت می نمائیم.
اى فاطمه! هر چشمى فرداى قیامت گریان است، غیر از چشمى که در مصیبت حسین گریه کند، زیرا صاحب آن چشم خندان و مژده ی نعمتهاى بهشت به وى داده خواهد شد.
ترجمه جلد 44 بحار الأنوار، ص313
به مناسبت سالروز سفر پر خیر و برکت علمدار صبر و بصیرت به شهر مقدس قم – 27 مهر 1389
+
اگر آن روز هم مردم شهر «انبار» به امیرالمؤمنین(ع) میگفتند: «چون شما ولیالله و وصی پیامبر هستید، به شما احترام میگذاریم» یقیناً امیرالمؤمنین برخورد دیگری میکردند و مانع آنها نمیشدند. همانطور که رسول خدا(ص) در زمان هجرت مانع استقبال مردم مدینه نشدند و حضرت رضا(ع) نیز استقبالکنندگان از خود در نیشابور را از این کار نهی نکرده و حدیثی به آنها هدیه کردند. در حالیکه هر دوی این استقبالها پرشورتر و پرجمعیتتر از آن استقبال مردم شهر انبار بود. بنابراین نیت و انگیزه استقبال خیلی اهمیت دارد و تعیین کننده است. اصل استقبال اشکالی ندارد؛ مهم این است که فلسفه آن چه باشد. اگر فلسفه آن شاهپرستی باشد، باید ترک شود ولی اگر فلسفه آن خدایی باشد، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه طبق روایات، یکی از اوصاف یاران امام زمان(ع) است. ما استقبال و بدرقهای را خوب میدانیم که خودش قیام لِلّه و تظاهرات ولایی است.
استاد پناهیان حفظه الله