در
روایتى آمده است که شخصى از دنیا رفت و وصیت کرده بود شخص پیامبر(ص) انبار خرمایى
که از او به جا مانده در بین فقرا و مردم تقسیم کند. پیامبر(ص) پذیرفت و این کار
را انجام داد. در پایان، رسول خدا(ص) تنها دانه خرمایى را که در ته انبار باقى
مانده بود به مردم نشان داد و فرمود: اگر این فرد با دست خودش در زمان حیاتش این
دانه خرما را به فقیرداده بود، ثواب و ارزشش از این انبار خرمایى که پس از مرگش به
فقرا داده شد بیشتر بود!
(داستان راستان، شهید مطهرى)
دخترها و پسرها به دنبال ایده آل نباشند. در امر ازدواج، هیچ کس ایده آل نیست. انسان نمیتواند ایده آل خود را پیدا کند. باید بسازند و زندگی کنند. خداوند ان شاء الله زندگی را شیرین خواهد کرد و به آنها برکت خواهد داد و ان شاء الله مورد رضای الهی قرار خواهند گرفت.1
آدم، اول که نگاه میکند، همهاش حُسن است. بعد که وارد میشود اخلاقیّاتی هست، نقایص و کمبودهایی هست، ضعفهایی وجود دارد که به تدریج در یکدیگر کشف میکنند. اینها نباید موجب سردی بشود. باید با این کمبودها ساخت، چون بالاخره مردِ ایده آل بیعیب و زنِ ایده آل بیعیب در هیچ کجای عالم پیدا نمیشود.2
پی نوشت:
1. خطبهی عقد مورخهی 76/9/6
2. خطبهی عقد مورخهی 78/1/24
جهت مشاهده ی در سایز اصلی، بر روی تصاویر کلیک کنید
جهت سلامتی و خشنودی وجود نازنین مهدی فاطمه روحی فداه، صلوات
فرزند حضرت آیت الله بهجت رحمة الله علیه:
امر و نهی کردن و تحکّمش فقط در حلال و حرام بود. از آن زمان که من بالغ شدم
و به سن پانزده سالگی رسیدم، یکبار هم دستور نداد که نانی بخر یا چیزی تهیه کن.
گاهی با عبارات لطیفی به ما میفهماند که باید کاری بکنیم؛
مثلاً میفرمود: «اگر نانی باشد، شاید اینجا صرف بشود».
یا میفرمود: «مادرت مایل است که فلان چیز در خانه باشد.»
از امیرمؤمنان، علی بن ابیطالب علیه السلام نقل شده است که فرمودند: «شبی در مدینه باران فراوانی بارید و بیابان ها و گودال ها پر از آب شد. صبح آن روز رسول خدا صلوات الله علیه و آله به من فرمودند: بیا تا به صحرای عقیق برویم و طراوت و صفای آب های جمع شده در گودال ها و دره ها را تماشا کنیم!
همراه پیامبر صلوات الله علیه و آله به تماشای بیابان رفتیم و منظره های زیبای طبیعت را تماشا می کردیم؛ گفتم: ای رسول خدا! اگر دیشب اطلاعی می دادید، غذایی آماده می کردم. پیامبر فرمودند: آنکس که ما را تا این جا آورد، نمی گذارد گرسنه بمانیم... ناگاه ابری آمد و خود را پائین کشید و سفره غذایی در پیش روی پیامبر انداخت! در آن سفره، انارهای زیبایی بود که با آن طراوت و زیبایی هیچ چشمی ندیده بود. از انارها خوردیم و مقداری برای فاطمه و فرزندان خود برداشتیم.»
کتاب امام علی علیه السلام و تفریحات سالم، به نقل از مناقب الفاخره
جهت مشاهده ی در سایز اصلی، بر روی تصویر کلیک کنید
+
اسلام، گردن نهادن است و گردن نهادن، یقین داشتن،
و یقین داشتن، راست انگاشتن، و راست انگاشتن،
بر خود لازم ساختن، و بر خود لازم ساختن، انجام دادن،
و انجام دادن، به کار نیک پرداختن!
نهج البلاغة / ترجمه شهیدى ؛ ص382
باز نشر / جهت مشاهده ی در سایز اصلی، بر روی تصویر کلیک کنید
+
انس بن مالک نقل می کند که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم فرمود:هنگامى که مرا در شب اسراء (معراج) به آسمان سیر دادند، ناگاه فرشته اى را دیدم که بر منبرى از نور نشسته و فرشتگان دیگر به دورش حلقه زده بودند، از جبرئیل پرسیدم : اى جبرئیل! این فرشته کیست؟گفت: به او نزدیک شو و سلامش کن.من نیز به او نزدیک شده و سلامش نمودم ، ناگاه متوجّه شدم که او برادر و پسر عمویم علىّ بن ابى طالب است؛به جبرئیل گفتم : اى جبرئیل! آیا على به آسمان چهارم از من پیشى گرفته است؟ گفت : لا ، یا محمّد ! ولکنّ الملائکة شکت حبّها لعلیّ علیه السلام فخلق اللَّه هذا الملک من نورٍ على صورة علیٍّ علیه السلام ، فالملائکة تزوره فی کلّ لیلة جمعة ویوم جمعة سبعین ألف مرّة، یسبّحون اللَّه تعالى ویقدّسونه، ویهدون ثوابه لمحبّ علیّ علیه السلام . نه، اى محمّد ! فرشتگان به خاطر مهر و محبّتى که به على علیه السلام داشتند او را از خداوند متعال خواستند و خداوند نیز این فرشته را از نور به شکل على علیه السلام آفرید. به همین جهت، فرشتگان هر شب و روز جمعه هفتاد هزار مرتبه او را زیارت مى کنند، خدا را تسبیح و تقدیس مى نمایند و ثواب آن را به دوستدار على علیه السلام هدیه مى نمایند...
إرشاد القلوب : 47/2 ، کشف الغمّة : 139/1 ، بحار الأنوار : 386/18 ح 94 و 109/39 ح 15
در ایام متوکل عباسی زنی ادعا کرد که من حضرت زینب هستم و متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از آن زمان سالهای زیادی گذشته است. آن زن گفت : رسول خدا در من تصرف کرد و من هر چهل سال به چهل سال جوان می شوم. متوکل، بزرگان و علما را جمع کرد و راه چاره خواست .متوکل به آنان گفت: آیا غیر از گذشت سال، دلیل دیگری برای رد سخنان او دارید؟ گفتند: نه! آنان به متوکل گفتند : هادی علیه السلام را بیاور شاید او بتواند باطل بودن این زن را روشن کند. امام علیه السلام حاضر شد و فرمود: این دروغگو است و زینب سلام الله علیها در فلان سال وفات کرده است. متوکل پرسید : آیا غیر از این، دلیلی برای دروغگو بودن هست؟ امام علیه السلام فرمود: بله؛ و آن این است که گوشت فرزندان فاطمه سلام الله علیها بر درندگان حرام است. تو این زن را به قفس درندگان بینداز تا معلوم شود که دروغ می گوید. متوکل خواست آن زن را در قفس بیندازد، او گفت: این آقا می خواهد مرا به کشتن بدهد، یک نفر دیگر را آزمایش کنید. برخی از دشمنان امام علیه السلام به متوکل پیشنهاد کردند که خود امام علیه السلام داخل قفس برود. متوکل به امام عرض کرد: آیا می شود خود شما داخل قفس بروید؟ نردبانی آوردند و امام علیه السلام داخل قفس رفت و در داخل قفس شش شیر درنده بود! وقتی امام علیه السلام داخل شد شیرها آمدند و در برابر امام علیه السلام خوابیدند و امام علیه السلام آنها را نوازش کرد و با دست اشاره می کرد و هر شیری به کناری می رفت. وزیر متوکل به او گفت : زود او را از داخل قفس بیرون بیاور و گرنه آبروی ما می رود. متوکل از امام هادی علیه السلام خواست که بیرون بیاید و امام علیه السلام بیرون آمد. امام فرمود: هر کس می گوید فرزند فاطمه (سلام الله علیها) است داخل شود. متوکل به آن زن گفت : داخل شو. آن زن گفت: من دروغ می گفتم و احتیاج، مرا به این کار وا داشت و مادر متوکل شفاعت کرد و آن زن از مرگ نجات یافت...
منابــع :
- بحار
الانوار ج ۵۰ ص ۱۴۹ ح ۳۵ چاپ ایران.
- منتهی
الامال ج ۲ ص ۶۵۴ چاپ هجرت.
جهت مشاهده ی در سایز اصلی، بر روی تصویر کلیک کنید
+
امام صادق علیه السلام فرمود: به دل هایتان مراجعه کنید، اگر در دل هایتان محبت حضرت زهرا سلام الله علیها بود، ما به شما اجازه می دهیم که ایشان را مادر صدا بزنید... این مادر گفتن فقط برای بچه سیدها نیست، هرکس ایشان را دوست دارد، می تواند مادر صدا بزند. مکرراً از مقام معظم رهبری حفظه الله شنیدم که فرمودند: من تمام حاجت هایم را جمع می کنم و در فاطمیه از مادرم زهرا سلام الله علیها می گیریم.
حجت الاسلام ثمری
جهت مشاهده ی در سایز اصلی، بر روی تصویر کلیک کنید
جهت خشنودی قلب نازنین عمه سادات، حضرت زینب سلام الله علیها، صلوات+
هنگامى که زینب(س) متولد شد، مادرش حضرت زهرا(س) او را نزد پدرش امیرالمؤمنین(ع) آورد و گفتند: این نوزاد را نامگذارى کنید، حضرت فرمود: من از رسول خدا(ص) در این امر سبقت نمیگیرم؛ در این ایام پیامبر اکرم(ص) به مسافرت رفته بودند، اما بعد از بازگشت ایشان، امیرالمؤمنین(ع) به پیامبر(ص) عرض کردند که نامی را برای این فرزند انتخاب کنید، پیامبر(ص) فرمودند: من نیز در نامگذاری این نوزاد بر خداوند متعال سبقت نمیگیرم، سپس جبرئیل(ع) فرود آمده و سلام خداوند را به پیامبر(ص) ابلاغ کرد و گفت: نام این نوزاد را زینب بگذارید که خداوند متعال این نام را براى او برگزیده است.
جهت مشاهده ی در سایز اصلی، بر روی تصویر کلیک کنید
+
در یکی از ماههای مبارک رمضان بود که موضوعی را خدمت ایشان عرض کردم. با ایشان تا کنار ماشین قدم میزدم. ایشان فرمودند که این کار را انجام بده، اینطوری انجام بده، آنطوری انجام بده، داشتند توصیه میکردند. من عرض کردم: آقا، خیلی وقت تنگ است؛ اینقدر فرصت نیست. ایشان فرمودند:«چرا وقت تنگ است»؟ گفتم: من صبح میروم سر کار و مسؤولیّت اداری دارم، بعد از ظهر که برمیگردم افطاری میخوریم و بعد هم خودم را برای اینکه خدمت شما برسم، آماده میکنم. بعد تا برسم خانه، ساعت دوازده میشود، تا آماده خواب بشوم، خلاصه من چهار ساعت میخوابم. ایشان فرمودند: «چهار ساعت میخوابی»؟ گفتم: حاج آقا! پس چقدر بخوابم؟ ایشان گفتند: «آقا! جدّاً چهار ساعت میخوابی»؟ من یک شیطنتی کردم گفتم: شما چقدر میخوابید؟ من امیدوارم آنهایی که میشنوند به دقّت بشنوند و باور کنند. ایشان فرمودند: «چهل و پنج دقیقه». من مغلطه کردم و گفتم: حاج آقا! بعد از نماز صبح، چهل و پنج دقیقه؟ فرمودند: «نخیر؛ مغلطه نکن پسر! چهل و پنج دقیقه!»
سایت «متن زندگی» کوشـــیده است که قدمــی مؤثر بـرای معرفی و تبیین
روش ســبک زندگی صحیح بردارد، که به نظر می رسد تا حدود زیادی در این راه موفق بوده است.