حکایتی جالب از رفتار کریمانه ی پیغمبر مکرم اسلام (ص)
آورده اند که در یکى از جنگ ها رسول اکرم(ص) از لشکر کناره گرفت و در روى تپه اى در حدود اردوگاه خودش استراحت کرد و به خواب رفت. اتفاقاً یکى از افراد شجاع دشمن در حالی که مسلّح بود و گردش مىکرد نگاهش به رسول الله(ص) افتاد و او را شناخت و بسیار خوشحال شد از این که او را تنها یافته و الآن او را خواهد کشت. در حالی که رسول الله(ص) خوابیده بود وى بالاى سرش ایستاد و فریاد کشید: محمد! تو هستى؟ حضرت نگاهى کرد و فرمود: آرى من هستم. گفت: چه کسى مىتواند ترا از دست من نجات دهد؟ رسول الله(ص) بدون درنگ فرمود: خدا! آن مرد که چنین انتظارى نداشت، گفت: الآن به تو نشان خواهم داد و یک قدم عقب رفت تا ضربت خود را قوى تر بزند، ناگهان پایش به سنگى اصابت نموده و محکم به زمین خورد! حضرت به سرعت از جاى برخاست و بالاى سرش ایستاد و فرمود: چه کسى ترا از دست من مىتواند نجات بدهد؟ اینجا بود که آن مرد از روى فتانت پاسخ داد: کرم تو! و رسول الله(ص) او را عفو فرمود.